دخترک
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
دخترک
نوشته شده در پنج شنبه 30 مرداد 1393
بازدید : 1100
نویسنده : روزبه

دخترک گامهایش را آرام آرام بسویم بر میداشت...

و من نفسهایم را آرام ارام بسویش روان میکردم...
دخترک غنچه گلی میان موهایش گذاشته بود...
و من بغض نگاهم را بسویش روان کرده بودم...
دختر می آمد...
و من جان از تنم رها میشد...
آنقدر نزدیک شد...که صدای نفسهایش را حس میکردم...
او نفس میکشید و من جان میکندم...او نگاه میکرد و من دیده گانم پریشان نگاهش بود...
آهسته و آرام لب گشود...ترنم لبانش...شقایقها را به رقص وامیداشت...موهایش را پریشان کرد...گویی موجی میان جنگل برخاست...
قاصدکها از موج موهایش...هل هله کنان میخواندند...ترانه هستی را...
و من همانگونه محو بودم...میان دخترک ...و شقایق...و قاصدک...
اینبار دخترک...غوغا کرد...آوازی خواند...ترانه عشق را میان لاله های آتشین...در اطراف یاسهای بیقرار...
و من بیقرار و پریشان و مات و مبهوت...مانده بودم...
نفسم بند شده بود...
شاید مرده ام...و نمیدانم....

 




:: برچسب‌ها: فاطمه ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: