پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ناز چشم تو
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 391
نویسنده : روزبه

نه میشود محاسبه کرد...ونه قابل شمارش...
حتی نمی توانی میزانش را بگویی...
بی انتهاست ... تا انتهای سرنوشت...
تا وقتی هستی ...در امتداد زندگی...
وقتی تو خاص من باشی...زندگی من خاص تو میشود...میدانی؟ 


:: برچسب‌ها: ناز چشم تو ,



دست به کمر ایستاده ای و شانه بالا می اندازی
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 433
نویسنده : روزبه

دست به کمر ایستاده ای...شانه بالا می اندازی...
و میگویی مرا ببوس؟
مگر میتوانم ببوسم لبانت را ...بی آنکه مست شوم...
مگر میشود دستانت را ببوسم...و گرمی دستانت لبانم را نسوزاند...
باز هم میگویی مرا ببوس؟ 


:: برچسب‌ها: دست به کمر ایستاده ای و شانه بالا می اندازی ,



تو میدانی؟
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 385
نویسنده : روزبه

تو میدانی...به عشق تو صبح ها ...چشمهایم را میگشایم...
به عشق تو نفس میکشم...به عشق تو می نویسم...
به عشق و با یاد تو ...شب ها به خواب میروم...
ببین چه عاشقانه مینویسم برایت...
تو هم عاشقانه بخوان...و عاشقانه بمان... 


:: برچسب‌ها: تو میدانی ,



نشسته ام با خاطراتت
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 637
نویسنده : روزبه

نشسته ام با خاطراتت... نوشته هایم را به هم میچسبانم...
از سویی در انتظار قاصدکی هستم ...که از طرف تو بیاید...
و از جانبی چشم به آسمانم...که چشمانت را ببینم...
اما...آسمان ابریست...و بادی نمیوزد...
یعنی ...نه قاصدکی و نه چشمهایت...
فقط مینویسم...زندگی...وقتی تو زندگی منی...غیر از این چه بگویم... 


:: برچسب‌ها: نشسته ام با خاطراتت ,



آینه مرا به خودم می آورد
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 390
نویسنده : روزبه

آینه مرا به خودم میآورد...
که چگونه ذره ذره...میشکنم...ممیرم...بی تو... 


:: برچسب‌ها: آینه مرا به خودم می آورد ,



چه می دانی تو ...
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 362
نویسنده : روزبه

چــه مـی دانی تو...من هر روزم خلاصه میشود...
در نوشته هایی که ...فقط خودم معنایشان را میدانم...
نمیدانم شاید هم...من زندگی را گم کرده ام...و نمیدانم... 


:: برچسب‌ها: چه می دانی تو , , , ,



وقتی که یادت می کنم
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 395
نویسنده : روزبه

وقتی که یادت میکنم...هوا میرم مثل پری...
اگر یه روز یه شاپرک ...روی دو چشم تو نشست...
بدون منم که دزدکی...برو بوم عشق تو نشست... 


:: برچسب‌ها: وقتی که یادت می کنم ,



وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 446
نویسنده : روزبه

وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی...
نگاهم دنبال سایه ات میماند...شاید برگردی و در آغوشم بگیری...
ساعتها میمانم...مثل مترسکی که باعث وحشت پرندگان میشود... 


:: برچسب‌ها: وقتی تو از کنار من بی تفاوت عبور میکنی ,



دلم برات تنگ شده
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 682
نویسنده : روزبه

میدانی...دلم برات تنگ شده ...و قتی یادگار نگاهت ...در عمق آرزو نشسته...
صفای وجودت...در کنارم خالیست...هنوز در گوشه قلبم...نشسته ای و مینگری...
به نوشته هایم...به غزلهایم...و حتی به خوابهایم...
تو خلاصه کرده ای مرا...دریک نگاه عاشقانه...که مشتاقانه مینگرد تو را... 


:: برچسب‌ها: دلم برات تنگ شده ,



صدای نجوای برگها
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 507
نویسنده : روزبه

صدای نجوای برگها ،..در این روزها پاییزی ...
و آواز پرستوهای عاشق...در این ساعتهای دلتنگی...
نوید آمدن تو را میدهد...هر چند...میدانم نمی آیی... 


:: برچسب‌ها: صدای نجوای برگها ,



بازدید : 1311
نویسنده : روزبه

به اسمت که میرسم...تمام حرفهایم خلاصه میشوند در تو...
به نامت که میرسم...همه نوشته هایم را فراموش میکنم...
انگار حرفهای زیادی بلد نیستم ...انگار فقط تو و خاطره هایت ...
هجوم آورده اید به افکارم...من تنها چشمان تو را می بینم...
وگوشه ای از لبخندت ...دیگر از عشق...چیزی نمی دانم... 


:: برچسب‌ها: به اسمت که میرسم تمام حرفهایم خلاصه میشود در تو ,



رقص شقایق
نوشته شده در سه شنبه 25 آذر 1393
بازدید : 913
نویسنده : روزبه

هنوز حضور تــو ...در میان خیالم باقیست... همیشه یادگارنگاهت...
در بیکران تنهای من...دلم را به شوق رقص شقایق دعوت می کند...
اما من رقص را نمیدانم...
اما خوب بلدم شعر شقایق سر دهم...
پس من میخوانم...و تو برقصان شقایقها را... 


:: برچسب‌ها: رقص شقایق ,



آتشی بیافروز...دورن سینه زخم خورده من...
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 428
نویسنده : روزبه

آتشی بیافروز...دورن سینه زخم خورده من...
سرخی گونه هایم ...از سوزش درون من است...
تو لبخند شادی سرداده ای...و من لبخند تلخم آزارم میدهد... 


:: برچسب‌ها: آتشی بیافروز , , , دورن سینه زخم خورده من , , , ,



بازدید : 597
نویسنده : روزبه

نوشته هایم گـاه...هیچ معنا و مفهومی ندارند برایت...
و گاهی همین گنگی کلمات...تو را تا مرز جنون میکشاند...
بی هیچ حرف اضافه ای...و هیچگونه واسطه ای...
وقتی به خودت می آیی...با هر جمله ای ...عاشقی درونت را فرا میگیرد... 


:: برچسب‌ها: نوشته هایم گـاه , , , هیچ معنا و مفهومی ندارند برایت , , , ,



مرا به بازی گرفته ای
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 496
نویسنده : روزبه

مرا به بازی گرفته ای؟
که اینگونه بی پروا از کنارم می گدری...
تو معنی واژه های نگاهت را میدانی؟
نگاهت...دلت ...عشقت ارزانی خودت... 


:: برچسب‌ها: مرا به بازی گرفته ای ,



داشت میرفت برای همیشه
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 591
نویسنده : روزبه

داشت میرفت برای همیشه...
گفتم نرو...نميتونم فراموشت كنم...گفتم نرو بی تو میمیرم...
برگشت...با نیم نگاه بی روح...با لبخندی سرد...
دستی تکان داد و رفت...
حال چندیست دارم...دست و پا میزنم ...جان میکنم...میمیرم... 


:: برچسب‌ها: داشت میرفت برای همیشه ,



زیر باران
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 1259
نویسنده : روزبه

زیر باران بودیم...ميدانستم مي خواهد چيزي بگويد...
منظور نگاهش را درک کردم...بی آنکه چیزی بگوید...
من هم گفتم چیزی بگویم...اما اون با نگاه زهر دارش...مسمومم کرد...
زبانم بند شد...بغضم در گلو سرگردان ماند...
من ماندم و تپشهای قلبم...که او نمیشنید صدای قلبم را...
پاهایم سست شد...نگاهم در حسرت یک نگاه باقی ماند...
و آرام آرام در هم شکستم...ویران شدم...ویران... 


:: برچسب‌ها: زیر باران ,



چه صدایت کنم
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 421
نویسنده : روزبه

چه صدایت کنم...وقتی دستان نوازشگرت...
نسیم نگاه بیقرار و خسته ام را ...چون گلبرگی در لا به لای غنچه مینوازد... 
آنگاه این نگاه بیقرار ...و آن عشق وحشی مرا رام میکنی...چه خطابت کنم...
تو نسیم خاطره های منی... 


:: برچسب‌ها: چه صدایت کنم ,



وقتی بغض مکنم
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 390
نویسنده : روزبه

وقتی بغض میکنم...بگو درکجای زندگی تو گم میشوم...
که خاطرات تو همه در من خلاصه می شوند...
شبها که بغض می کنم... دنیا سکوت می کند...
ابر ها بغض میکنند...آسمان میگرید...ماه ناله هایش را سر میدهد....
وقتی که بغض میکنم...در نگاهت سقوط میکنم...زمین میخورد قلبم...
در کوی لاله ها پریشان میشوم...در بن بست گریه زانو میزنم...
اشکهایم را ...دانه دانه میشمرم...وقتی بغض میکنم...باید از من ...
شعر سرود و غزل خواند...و مرثیه دکلمه کرد...وقتی بغض میکنم...تنهاییم را بیشتر حس میکنم... 


:: برچسب‌ها: وقتی بغض مکنم ,



دل بازیگوش
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 386
نویسنده : روزبه

بعضی وقتا باید ...یه صندلی بگذاری در لا به لای درختان ...
حرفی نزنی...چشماتو ببندی...سکوت کنی ...
دلت رو رها کنی...بره میون درختا برا خودش بازی کنه...
وقتی خسته شد...بیاد بگه ...بازی بسه...حالا بریم گریه کنیم... 


:: برچسب‌ها: دل بازیگوش ,



در امتداد لحظه ها
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 366
نویسنده : روزبه

در امتداد لحظه ها گام بر میدارم...
تا برسم به بلندای آغوشتت...
آنگاه چشم در چشمت...نفس در نفس...
در هم گره کنیم عاشقانه هایمان را... 


:: برچسب‌ها: در امتداد لحظه ها ,



تو نگاه کن و من نگاهت میکنم
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 432
نویسنده : روزبه

تو نگاه کن و من نگاهت میکنم...
همین کافیست برای آرامش قلبهای بی قرارمان...
وقتی نگاهم میکنی...دنیا می ایستد...ابر سرگردان میشود...
ماه خود را پنهان میکند...ستاره ها چشمک میزندد برایمان...
وقتی نگاهم میکنی...نفسم میگیرد...قلبم کند میزند...پریشان میشود نگاهم ... 


:: برچسب‌ها: تو نگاه کن و من نگاهت میکنم ,



وقتی حس حسادت تو گل میکند
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 353
نویسنده : روزبه

وقتی حس حسادت تو گل میکند...محکم تر تو را در آغوش میگیرم...
هرگز رهایت نمیکنم ...تا اینکه آرام گیرد قلبت ...هیجان نفسهایت دیوانه ام میکند....
وقتی احساس آرامش میکنی... 


:: برچسب‌ها: وقتی حس حسادت تو گل میکند ,



وقتی رفتی
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 362
نویسنده : روزبه

وقتی رفتی...انگارروحم را هم با خود برده ای...
که اینگونه ساعتها میمیرم... و دوباره با یادت زنده میشوم... 


:: برچسب‌ها: وقتی رفتی ,



کاش شانه ای بود
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 384
نویسنده : روزبه

کاش شانه ای بود...کاش صدای دلنشینی بود...
کاش ابری بود ...و کاش بغضی بود...
لعنتی زمینم زدی...به خاک فتادم...تو مگر که بودی...
که اینگونه عاجز شده ام از ایستادگی... 


:: برچسب‌ها: کاش شانه ای بود ,



ماه من غرق سیاهی شد
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 396
نویسنده : روزبه

ماه من غرق سیاهی شد...تباهی شد...تمام عشقهای خوب مردم سست وواهی شد...تمام جنگل عشقم صدای باز وحشی شد...نمیدانم قیامت شد...از این عشق خیالی یا...دوباره غمکده گشته دلم...از درد و نفرینت چرا عشقم نمی آیی... 


:: برچسب‌ها: ماه من غرق سیاهی شد ,



اسیر مانده ام در قامت نگاه ماه
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 731
نویسنده : روزبه

اسیر مانده ام در قامت نگاه ماه...
فریادی دارم در راستای نجوای ستاره ها...
آغوشی مرا می خواند...دستهایی در انتظار...
دستهایش همچنان در تبلور خورشید...
گرما بخش تن خسته ام می شود...
چشمانت...نگاهت...مژگانت...
پریشان می کند نگاهم را...
ای سپیدی کوی خیال...
و ای مستانه کرشمه شاپرکها...
تویی آواز عاشق شقایقها...
در امتداد جاده ای...که قاصدکها سرگردان مانده اند...
زانو در بغل ...چشم براه ...
در جنگل نگاهت نشسته ام...ماه من کجایی... 


:: برچسب‌ها: اسیر مانده ام در قامت نگاه ماه ,



همیشه میگویی دنیا زیباست
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 471
نویسنده : روزبه

همیشه میگویی دنیا زیباست...بخند که دنیا بهت بخنده...
الان شدم مثل همان ...حکایت آن مرد ...که نزد روانپزشک رفت...
و از غم بزرگی که در دل داشت گفت ... دکتر لبخندی زد و گفت...
برو به سیرک ...آنجا دلقکی هست...که آنقدر میخنداندت...
تا هر چه غم داری فراموش کنی...وآن مرد با لبخند تلخی...
رو به دکتر کرد و گفت...آخر من همان دلقکم... 


:: برچسب‌ها: همیشه میگویی دنیا زیباست ,



تکرار خاطره
نوشته شده در یک شنبه 23 آذر 1393
بازدید : 406
نویسنده : روزبه

وقتی دیگر قرار نیست تکرار شوی برایم...
دود میکنم تورا...حتی خاطره هایت را... 


:: برچسب‌ها: تکرار خاطره ,