یادت هست؟
وقتی غر میزدی... ومن سکوت می کردم... و فقط نگاهت می کردم...
بعد فریاد میزدی...لعنتی با تو ام...حرفی بزن...چیزی بگو...
بعد من آرام می گفتم...ای جونم...قربون غر زدنت ...
همون لحظه محکم مرا در آغوش می کشیدی...و چشمانت پر از اشک می شد...
و توی گوشم زمزمه می کردی...قربون نگاهت برم من...اما...
حال دنیا رو ببین... تو کجا و من کجا...