چطور می شود کنار آمد...با نبودنت...
وقتی یادت همیشه در حوالی من پرسه می زند...
وقتی شبها تا سپیده مرا بازی میدهی...
وقتی ...وقتی...وقتی هنوز چشمم تو را می بیند...
چطور می شود...تو را از یاد برد...
چطور می شود دست دیگری را در دست بگیرم...
چطور می توانم در چشمان دیگری خیره شم...
وقتی تو...همیشه هستی...